ترانه جونیترانه جونی، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره
ماهان عزیزمماهان عزیزم، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

ماه تابان ما : ترانه ناز ما ، آقا ماهان ما

گردش فرهنگی در کتابخونه

نازنینم سلام سه شنبه شب خانواده مامانی تصمیم گرفتند یه گردش دو روزه برن آبشار ارتوکند ( حوالی کلات ) یه دو سه ساعتی راهه. خلاصه همشون رفتند جز ما. من هم بخاطر اینکه بابابی نبود و اونجا هم دره و کوه و اینجور چیزا زیاده  ترسیدم برای تو اتفاقی بیوفته و در ضمن هواش هم خیلی سرده  موندیم تو این شهر تنها . ولی برای اینکه از تنهایی در بیایم کلی گردش و بیرون بردمت . رفتیم کتابخونه کوچک ما برات کلی کتاب خریدم .فرداش رفتیم آرایشگاه  و موهامون رو مرتب کردیم بعدش هم رفتیم پارک و...  این عکس قبل از رفتنمون .  این لباس زمستونیت رو آوردی گفتی تنم کن بعدش هم رفتی دستکشهای ظرفشویی رو پات کردی بینی ت رو هم گرفتی ن...
24 مرداد 1392

شیطنت های ترانه ای خونه مامانی

عزیز دل مامان دیروز که رفته بودیم افطاری  بعد از افطاری رفتیم خونه مامانی و در عرض نیم ساعت همه جا رو حسابی زیر و رو کردی. طفلی مامانی مهربون که نه تنها دعوات نمی کنن من رو هم اگه بهت چیزی بگم دعوا می کنن. امیدوارم بزرگ شدی قدرشو بدونی چون تو این مدتی که صبحها اونجایی واقعاً هرکار دلت می خواد با خیال راحت انجام می دی.                 اینجا رو نگاه کن . ببین کاغذ دیواری های خونشون رو به چه روزی انداختی دخترم ...
7 مرداد 1392

ترانه به دنبال پیشی

دختر قشنگم ادامه شیرین کاری های ماه گذشتت رو اینجا برات می نویسم. داشتیم می رفتیم بیرون دیدم زودتر از ما دویدی بیرون و داری زیر یک ماشینو نگاه می کنی بله دیدم که ...       این عکس هم یه شب مرکز خرید وصال بودین که یهویی نشستی رو زمین با اون توپ قراضه پنچر نمی دونم شاید در مواجهه با این غولای پشت ویترین همچین تصمیمی گرفتی.   اینجا هم یه روزی توی تیرماه بود که رفتیم کنگ یکی از ییلاقات بعد از طرقبه    هندوانه  ی زیر چونش رو بین   اینم شده سرگرمی این روزای گرم دخملی     ...
2 مرداد 1392

گذری بر 20 ماهگی

  دختر قشنگم دیگه خیلی خانوم شده عکس بالا رو خودم  وقتی بردمت پرو لباست ازت گرفتم . ایشاا...  وقتی رفتیم آتلیه عکسای قشنگ و مرتبت رو می زارم. این روزها دخترک ملوس ما خیلی شیرین زبون شده . حرف زدنش وارد جملات طولانی تری شده و کاملاً منظورش رو با حرفای شیرینش به ما می فهمونه. از حرفای شیرین و دل نشین که تو این ماه یاد گرفتی صدا کردن من و بابات بود؛ مامان زری - بابا جَ سر (جعفر) از حرفای شیرین دیگت که می خوای به ما استقلال و مخالفت خودتو نشون بدی ؛ نی می خوام - دوس ندارم هر وقت کاری می کنی که از دستت ناراحت می شم بهت میگم من دیگه مامانت نیستم اون موقعه که چندین بار پشت سر هم می گی مامان سلام - مامان سلام و ص...
30 تير 1392

آغاز 21 ماهگی و انتقال وبلاگ

دختر قشنگم ٢١ ماهگیت مبارک از امروز وبلاگت رو به این آدرس منتقل کردم . به علت برخی محدودیت هایی که بلاگفا داشت خصوصاً در زمینه آپلود عکسها که باید از جاهای مختلف آپلود عکس می کردی و بعد از یه مدت عکسها از بین می رفت  یا  بیشتر اوقات که ثبت نظرش اشکال داشت تصمیم گرفتم در نی نی وبلاگ که مخصوص نی نی هاست ادامه بدم . اونجا رو هم برات نگه می دارم به همین آدرس ولی در بلاگفا.چون اونجا هم مزایا و امکاناتی داشت که اینجا نداره  .در هر صورت همه مطالب رو به اینجامنتقل کردم اگه تونستم نظرات و تاریخهای واقعی ثبت پست ها رو هم برات اینجا می یارم . ...
26 تير 1392

آغاز 20 ماهگی

تمام ترانه هایم ترنم یاد توست و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم و تو را آنگونه که میخواهی دوست دارم ای مهربان - پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسم      و اما عکسهای این ماهت ترانه خانوم در باغ بابا جون       ترانه خانوم و سی دی هاش ترانه خانوم و بازار       خوشبختی همین در کنار هم بودن‌ هاست ...
25 خرداد 1392

پا کوچولو

دختر نازم  امروز تصمیم گرفتم سیر تکاملی کفش پوشیدنت رو اینجا بزارم   یادم اومد اولین روزی که جوراب پات کردم ۵ روزه بودی که به همراه مامانی و عمو فرید رفتی آزمایش تیروئید که نمونه خون  از کف پات می گرفتند . من که نمی تونستم راه برم . در هر صورت این عکس اولین جورابته و جالب تر اینکه با همین یه لنگ  جوراب اومدی خونه  چون لنگه دیگش  رو مامانی در آورده بودند برای نمونه گیری و همونجا گم شده بود. مجموعه کفشای ترانه خانوم تا یکسالگی البته انصافاْ همش نو مونده و برات کوچیک شده اولین کفشت همون زرد رنگه که عکس ماهی داره روش صورتی و سفید جلویی رو مامانی برات از مکه آورده بودند نیم بوت...
22 خرداد 1392

یک پارک کوچولوی بهاری

    دختر قشنگ ۱۹ ماهه من در یه پارک کوچولو  با علیرضا  ( پسرخالش)             نی نی های تو پارک                  این هم یه جوجه اردک کوچولو که حیوونی خیس آب شده افتاده بود تو استخر     ...
12 خرداد 1392