گذری بر 20 ماهگی
دختر قشنگم دیگه خیلی خانوم شده عکس بالا رو خودم وقتی بردمت پرو لباست ازت گرفتم . ایشاا... وقتی رفتیم آتلیه عکسای قشنگ و مرتبت رو می زارم.
این روزها دخترک ملوس ما خیلی شیرین زبون شده . حرف زدنش وارد جملات طولانی تری شده و کاملاً منظورش رو با حرفای شیرینش به ما می فهمونه.
از حرفای شیرین و دل نشین که تو این ماه یاد گرفتی صدا کردن من و بابات بود؛
مامان زری - بابا جَ سر (جعفر)
از حرفای شیرین دیگت که می خوای به ما استقلال و مخالفت خودتو نشون بدی ؛
نی می خوام - دوس ندارم
هر وقت کاری می کنی که از دستت ناراحت می شم بهت میگم من دیگه مامانت نیستم اون موقعه که چندین بار پشت سر هم می گی مامان سلام - مامان سلام
و صورتت رو میاری جلو و می خوای بوس بدی و من اون موقع همه کارهات یادم می ره و با نهایت عشق و علاقه می بوسمت و می فشارمت.
از حرفای شیرین و درعین حال اولین حرف زشتی که یاد گرفتی که هرکار می کنم از ذهنت نمی ره کلمه گاگول ه . متاسفانه تو این حرفو یه جا شنیدی و ول نمیکنی . متوجه شدم وقتی با عروسکات داری بازی می کنی و می خوای دعواشون کنی بهشون می گی گم شو گاگول و بدتر از اون گاهی یهویی به من و بابات می گی گاگول تویی. هنوز که موفق نشدیم از سرت بیرونش کنیم . البته بابایی می گه به روش نیار اصلاً دعواش هم نکن از ذهنش می ره . خدا به خیر کنه مهد کودک بری چقدر ازاین حرفا یاد بگیری.
از مهمترین کارهات توی ٢٠ ماهگی اینه که یاد گرفتی جیشت رو بگی. قبل از اون می گفتی جیش کرده یعنی جیش دارم و تنها جایی که می ری جیش می کنی حمامه . نه توی دسشویی می ری و نه روی قصری ت می شینی .حمام هم که می ری اول کلی آب بازی می کنی بعد جیش. از هر ٥ دفعه هم که می گی جیش ٣تاش واقعیه ٢تاش هم الکی. بنابراین نصف روز ما توی حمام با تو می گذره . فقط مهمونی که می ریم و موقع خواب شبانه پوشکت می کنم.
توی این ماه یاد گرفتی خودت کفشاتو پات می کنی و در طول روز ٦-٥ بار می ری و کفشاتو پات می کنی . علاوه بر کفشای خودت کفشای منو و بابا رو هم پات می کنی و توی خونه راه می ری. از لجباری هات بگم که میری لباسا و کفشهایی که برات کوچولو شده رو میاری و با زور و گریه از من می خوای که پات کنم . ولی مامانم چجوری حالیت کنم که اینا دیگه پات نمیشه.
علاقه داری خودت لباساتو بپوشی البته هردوتا پاهات رو می کنی داخل یک پاچه شلوارت و بعد جیغ می زنی که نمی تونم راه برم. لباسات رو هم یا چپه می پوشی یا از آستین سرت می کنی که اگه من نرسم خودتو خفه می کنی. کمد لباسات رو روزی چندبار به هم می ریزی و وسط اتاق رو پر می کنی از لباس .بعضی هاشون رو رو هم روهم می پوشی و میای به من نشون می دی میگی اوشگلههه.(خوشگله)
به هیچ عنوان در طول روز توی خونه پوشک پات نمی مونه اگه متوجه بشی پوشک داری همه شلوار و پوشک رو با هم درمیاری ( این عادت بد هم نمی دونم کی می خواد از سرت بره ) چون می ترسم جایی بزارمت فکر کنی مثه خونه خودمون می تونی همه لباساتو در بیاری.
با علیرضا پسرخالت خیلی دوستی با اینکه خیلی لجت رو درمیاره ولی چنان علی صداش می کنی که عربها نمی تونن اینجوری تلفظ کنند.
بقیش رو توی پست های بعدی برات تعریف می کنم.
این عکسها هم مربوط به اوایل اردیبهشته که توی باغ باباجون ازت گرفتم.