گردش فرهنگی در کتابخونه
نازنینم سلام
سه شنبه شب خانواده مامانی تصمیم گرفتند یه گردش دو روزه برن آبشار ارتوکند ( حوالی کلات ) یه دو سه ساعتی راهه.
خلاصه همشون رفتند جز ما. من هم بخاطر اینکه بابابی نبود و اونجا هم دره و کوه و اینجور چیزا زیاده ترسیدم برای تو اتفاقی بیوفته و در ضمن هواش هم خیلی سرده موندیم تو این شهر تنها .
ولی برای اینکه از تنهایی در بیایم کلی گردش و بیرون بردمت . رفتیم کتابخونه کوچک ما برات کلی کتاب خریدم .فرداش رفتیم آرایشگاه و موهامون رو مرتب کردیم بعدش هم رفتیم پارک و...
این عکس قبل از رفتنمون . این لباس زمستونیت رو آوردی گفتی تنم کن بعدش هم رفتی دستکشهای ظرفشویی رو پات کردی بینی ت رو هم گرفتی ناقلا
اینم عکسهای فیلسوف خانوم در کتابفروشی
وای مامان جوجو
اینم ترانه خسته و کوفته از یک گردش دو ساعته
مامان چرا ناراحتی با من قهری؟
ترانه قهر نکن . ترانه می گه اتابا رو بده . باشه کتاباتو می دم زبونتو به من نشون بده آشتی کن
ای ناقلا
ترانه خانوم و کتابای جدیدش
قربون اون چهره معصومت