خداحافظ می می (2 سال و 20 روز)
عزیز دل مامان سلام
مدتها بود که تصمیم داشتم از شیر بگیرمت وابستگی فوق العاده عمیقی بیشتر از قبل ایجاد شده بود و شبها رو فقط با خوردن می می می خوابیدی.
اولین بار درست روز بعد از تولد ٢ سالگیت تصمیم جدی برای این کار گرفتم و با سیاه کردن می می توسط ماژیک تا ٤ روز از خوردن می می محرومت کردم ولی درست تو همین ایام بیماری و بهونه گیری های مداومت سبب شد عهدم رو شکستم و دوباره می می خوردن شروع شد.
شب ١٥ آبان رفتیم عطاری با بابایی و صبر زرد خریدیم با دیدن اون صحنه گفتی جی جی مامان خونی شده و دیگه لب نزدی در حالی که من با تمام وجود خواسته و احساس و نگاههای ملتمسانه ات را درک کردم دلم خیلی لرزید ولی سعی کردم مقاومت کنم .اون شب اولین شب تنهایی آغوش من و تو بود.چه سخت بود تحمل اون نگاههات و اون بهانه گیری هات . شنیده بودم بعد از آخرین شیر خورن بهت آب انار بخورونم تا صبور شی .این کار رو هم کردم.
چه سخت بود به یاد آوری شبهایی که فقط با خوردن شیره جانم می آرامیدی ولی اون شب و شبهای بعد رو با گریه و بغض بر روی شانه هایم اون قدر راه بردمت تا خوابیدی.
عزیز دلم من با تمام وجود عاشق این حس بودم و چه سخت است پایان این برگ از صفحه زندگی ، این وابستگی عمیق روحی و عاطفی هم برای من هم برای تو
ترانه زندگیم
دلم برای در آغوش کشیدن آن اندام ظریف و زیبایت ؛
برای بازی کردن آن دستهای لطیفت؛
برای آن چشمها و نگاههای زیبایت که به من می دوختی ؛
برای شنیدن آن صداها و نفسهای نازت حین شیر خوردن ؛
برای آن فروبستن چشمهایت حین شیر خوردن
تنگ می شود.
برای آن کارهای خودم ناز و نوازشهای خودم ، بازی کردن با موهایت ، ناز کردن صورت و گونه هایت ، ناز کردن دستها و پاهایت ،حرفها و عاشقانه های خودم در آن لحظات
تنگ می شود.
خدا را شکر می کنم که یکی از بهترین نعمتهای دنیا ر را به من ارزانی داشت و تو را به من بخشید تا یکی از زیباترین حس های دنیا که همان حس مادری است را تجربه و با ارزانی داشتن شیره جانم به تو آن را کامل تر کنم و با تمام وجود آن را حلالت می کنم.
عزیزکم فردا که تو مادر خواهی شد تمام حرفهای مرا درک خواهی کرد.
ترانه زیبایم تک تک سلولهای بدنم عاشقانه تو رو فریاد می زنند.