تولدت مبارک زندگی زیبای من
تولدت مبارک نوگل قشنگم
سه سال گذشت
سه سال گذشت از نخستین دیدار من و تو
از شنیدن موسیقی زیبای گریه ات و طنین شور انگیز نفست که در من زنده میکند طعم شیرین زندگی را .....
نگاهت میکنم و در زیبایی چشمانت بزرگ شدنت را مرور میکنم همه ی لحظه هایی را که در آغوش کشیده و تو را بوییده ام....
مرور میکنم همه ی دقیقه هایی را که انتظار میکشیدیم تااز خواب برخیزی و زندگیمان را با لبخند نازنینت هزاران بار با طراوت تر سازی.....
باز هم نگاهت میکنم و زیر لب زمزمه میکنم چه زود بزرگ شدی نفس مادر
چه زود گذشت روزهای بزرگ شدن دردانه ی مادر
تو بزرگ شدی و من دلتنگ روزهای کودکیت.....روزهایی که لحظه به لحظه آن زیبا و شور انگیز بود
یادش بخیر اولین دیدار من و تو هرچند که من در آن لحظه درد زیادی داشتم و حالم را نمی فهمیدم ولی با همه این دردها از اعماق قلبم احساست کردم و از همان لحظه دیدار شدی تکه ای از قلبم .
به یاد می آورم نخستین دیدار پدرت با تو را که به گفته خودش وقتی برای آوردن وسایل وارد آسانسور شده بود با پرستاری مواجه شده بود که نوزادی در آغوش داشت و روی سربند نوزاد نام و نام خانوادگی مرا نوشته بودند . می گوید به ناگه پرسیدم خانوم این بچه ماست که نام همسرم رو روی سربند و دستبندش نوشته ایدو پرستار می گوید آری .......... شور و حال پدرت در وصف آن لحظات دیدنی و شنیدنی است.
خوشحالم که خاله محبوبه ات نخستین دیدار من و تو را در قالب فیلم برایت به یادگار گذاشته تا وقتی بزرگ شدی احساسم را درک کنی.
اولین خندیدنت...نشستنت...ایستادنت ...راه رفتنت... و ...... همه را خوب به یاد دارم.
به یاد می آورم چشم انتظاریم برا ی اینکه مار ا با شیرینی خاص خودت بابا و مامان خطاب کنی ....
رویش دندان های صدف گونه و زیبایت ... جدای از سختی دردهایی که کشیدی و ما را اندوهگین میساخت برایمان معجزه ای بس شگرف بودوحالا دهان زیبایت را دندانهایی زیباتر پر کرده اند و تو را شیرین تر....
حالا بزرگتر شده ای و بسی عاقل و فهمیده
دخترم آرام آرام قد میکشد و من قد کشیدنش را با شوری وصف ناشدنی به نظاره نشسته ام.
او در آغوشم آرام میگیرد و من تا صبح از آرامشش آرام میشوم.
نظاره گر بازی های کودکانه و شیرین زبانی هایت می شوم با عشق
این روزهای من پر است از دخترم
شب و روزهایی که با بزرگ شدن دخترم میگذرد
وخدایی که این نزدیکی هاست تا فقط و فقط تو را به او بسپارم.
و تو نمیدانی چقدر شیرین است وقتی لبهای شیرینت را روی صورتم میگذاری و محکم در آغوشم میگیری وباعشق میبوسی....
جان مادر ...
نمی دانی چه لذتی دارد وقتی کنارم راه می روی وقتی کنارم هستی من از خنده ات ، از بویت ، از نفست ، از عشقت سرشارم.