ترانه جونیترانه جونی، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
ماهان عزیزمماهان عزیزم، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

ماه تابان ما : ترانه ناز ما ، آقا ماهان ما

این ویروسها ول کن نیستند

1392/8/11 13:29
نویسنده : مامان زری
207 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر قشنگم

اینقدر عکس و پست عقب افتاده دارم برات بزارم ولی واقعاً وقت نمی کنم شایدم به خاطر مریضی های پشت سرهمت حوصله ندارم . از اول مهر که رفتی مهد بعد ٥ روزش مریض شدی  هرچی می خوردی بالا می آوردی بیرون روی هم زیاد داشتی سری اول مریضیت  ١٠ روز طول کشید تا خوب شدی تنها چیزی هم که دکتر برات تجویز کرد دیفن هیدرامین بود.تصمیم داشتم بعد از تولدت ازشیر بگیرمت و همین کار رو هم کردم .٢٥ مهر  که تموم شد فرداش می می رو با ماژیک سیاه کردم و خوشبختانه بدون دردسر قبول کردی ولی شبها بهانه گیری می کردی همون موقع دوباره مریض شدی سرما خوردگی دوباره بیرون روی عفونت گلو و دوباره رفتیم دکتر و برات آزیترومایسین تجویز کرد و من به خاطر گریه های تو و حرفای بابایی که کلی منو دعوا کرد که الان وقت این کار نبود ( ازشیر گرفتن ترانه نبود) دوباره بعداز ٤ روز عهدم رو شکستم و دوباره می می خوردن شروع شد.

ولی مثل اینکه خوب بشو نبودی هنوز بیرون رویت خوب نشده بود که دچار یبوست شدید شدی به حدی جیغ می زدی که دلم برات کباب می شد. همه کار رو هم برات کردم شربت انجیر ، میوه های مسهل مثل آلو و گلابی ، خاکشیر ، گلاب ، روغن زیتون و هر روز سوپ ولی تو هر روز بدتر می شدی تا اینکه ٥ روز شد و خوردیم به ٥ شنبه و جمعه و از اونجایی که پزشکای کشور ما خیلی متعهدند و اگه تو تو تعطیلات مریض بشی باید بمیری من موندم چیکار کنم تنها دکتری که به ذهنم رسید که ممکنه پنجشنبه ها باشه دکتر آزما بود ولی از شانس من اون هم نبود . از کلینیک های تخصصی اطفال هم راضی نبودم هم اونی که توی کوهسنگی بود هم اونی که وکیل آباد نزدیک دانشجو بود.

از اورژانس دکتر شیخ هم راضی نبودم کلی علافی داره با کلی مریض که ٤ تا ٤تا می رن تو اتاق.

 خدا خیر بده به ارغوان همسایه خاله محبوبت به دادم رسید. به من گفت من بچم رو می بردمت دکتر صادق الحسینی مطبش سر خونشه و خیلی دکتر خوبیه . گفتم امروز جمعه ی  خلاصه زنگ زدم و با کمال میل گفت بیارش دکتر فوق العاده متهعد صبور و  دلسوزی بود و کلی معاینت کرد حتی باسن ت رو نگاه کرد چون دکتر قبلی به من گفته بود شاید تنگی مجرا داشته باشی خلاصه علاوه بر توصیه های دارویی و درمانی و رژیمی یه شیاف مخصوص اطفال ( بیزاکودیل ٥) هم داد که بعد از نیم ساعت شکمت به کار افتاد ولی برات بمیرم عزیزم خیلی گریه کردی و جیغ زدی و من هم با هر فریاد تو گریه کردم.

امروز اومدم سر کار ولی از فردا یه هفته تا ١٠ روز مرخصی می گیرم تا یکم تقویتت کنم . و اگه حالت بهتر شد تمرین کنیم هم برای از شیر گرفتن و هم برای از جیش گرفتن  در هر صورت تو زندگیم از سلامتی تو هیچ چیز برام مهمتر نیست .از اونجایی که من ٤تا دکتر در این یکماه بردمت ( امیریان - نخعی مقدم - فرهاد حیدریان و دکتر صادق الحسینی) و وزنت به ترتیب٥/١٣ - ١٣ - ٦/١٢ - و دیروز ١٢ شده بودی تمام تلاشم رو برای تقویت دختر نازنینم به کار می گیرم که دوباره مثل قبل بشه. شاید هم دیگه تا آخر سال مهد نبرمت . ضمناً دکتر گفت تا ٥ ٦ ماهه دیگه آهن باید بخوری .

در اخر هم از خانواده مهربون پدر و مادر و خواهرهای مهربونم که همیشه که این جور مواقع کم میارم و خودم بیشتر از تو مریض میشم منو حمایت همه جانبه کردند و تا پاسی از شب رو سر تو بیدار موندند تویی که تمام این شبها گریه می کردی و ٢ ساعت می خوابیدی خیلی ممنونم . ازخدا می خوام که هیچ وقت هیچ بچه ای دچار بیماری نشه و اونهایی هم که بیمارند رو شفای عاجل بده.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)